4/28/2008
ماکوان زنده است و "ماکوان"ها زنده اند مادام که من و تو زنده ایم
ایران، رنگین کمان ، گل سرخ
آذین دروی پور
... و حکم اعدام اجرا شد بی آنکه گناهکاران واقعی، همان مجرمان اصلی، بازخواست شوند. آه که دیر زمانی است عدالت، خود در سرزمین بی عدالتی به دار آویخته شده.
"ماکوان" زنده است و "ماکوان"ها زنده اند مادام که من و تو زنده ایم، مادام که سرخ عاطفه لابلای آبی احساس جاری ست و مادام که پیشانی من قبله ی عطر خوش پیکر همجنس ام را جستجو می کند. بوی سرخ داغم در مشام جلادان غاصب سرزمین مادری، چه آزاردهنده است.
بگذار بدانند تا چه کران برّان است فهم این پیکار سرخ. الیاف طناب سرد جهل را به رخ ام می کشند درون حجم مسموم مشتی یاوه ی انسان ستیز بنام"احکام،احکام پوچ و بی پایه و اساسی که تنها ریشه در سطح امواج باد دارد."!.
و در حجره های متعفن فیضیه های آیات عظام، موش های حقیر کوچک تقلید، نشخوار شیطان و خباثت می کنند، همانان که سطرهای سفید و بی گناه کاغذ را با محتوای اندیشه ی تاریک خود، سیاه و محکوم می کنند، قاتلان بالفطره آزادی و عفونتی شایع و لاعلاج در پیکره ی غصب شده ی ایران اند.
حاکمینی که عشق را سلاخی می کنند چه کوردل و بیخردندکه خدا را سلاخی می کنند. عجیب نیست انتظار چنین خودشیرینی هایی، در محضر آیات عظام! که شناسنامه ی هویت بی هویت شان است از هزاران مضمون پلید و بی اصل و ریشه شان. خدایانی مجسم که جز به خاک و خون کشیدن و جلادی نصیبمان نکرده و نخواهند کرد. بگذار بدانند که سفّاکان قرن حاضرند که فی الواقع شیاطین مجسم اند.
جهشی به وسعت حجم ضربه ی پتکی غول آسا در لطافت این ضرب المثل نهفته است که حس رهایی و آزادگی را در ذهن و جان بیدار می کند؛
"درسایه ی روباه پناه نگیر حتی اگر شیر تو را از هم بدرد."
براستی چه فرق می کند اگر که پرونده ی سیاه قطور جمهوری اسلامی تا چه حد سیاه تر و قطورتر باشد، آیا جز این ست که دل های سیاه و پر کینه ی حاکمان آن وامگیر تاریکی هاست؟دیری نخواهد پایید که گستره ی این حاکمیت سیاه متعفن در میان فغان های بی پناه و خموش و پرضجه ی قلب های بی گناه تشنه ی آزادی محو و نیست خواهد شد، گستره ی ناحق و غصب شده ای که لحظه به لحظه عرصه را بر کوخ نشینان دیروز، همان کاخ نشینان امروز تنگ تر و تارتر می کند.
تو ای همدرد، آگاه باش که در گذرگاه قصابان روحانی مآب بی اصل و نصب، راه ریز را جستجو کنی.
توان و نیروی تو با قدرت و فریاد من، ریشه ی ضعیف و بی بنیان حاکمان ظلم و جور سرزمین مادری مان را به باد فنا خواهد داد.
دوستت دارم ای همجنس من، دوستت دارم و عشق بی پایان ات را از ژرفترین عناصر هستی ام فریاد می زنم تا امواج خروشان و سرکش و بی پروای آن با هجومی سیل آسا اثری از شیطان پلیدجمهوری اسلامی با تمامی متعلقاتش، برجای ننهد.
فقدان نور رنگین تابیده از منشور عشق با تکرنگ نور سفید همصدایی و توجه به لحظه های قربانی شده ی پر ارزش مان، متبلور خواهد شد و آنچه آموخته ایم را برای تحقق آرزوهایمان به ودیعه میگذاریم، آنچه از جنس من و توست، از فریاد و صدای ماست.
پس تو ای شریر پست، بدان که تا صدا در حنجره دارم، تا نور، قراول من ست و تا توان در شعور و قدرت در نوشتن، بر سیاه دژخیم تو خواهم تازید، پس از من کسی دیگر و پس از او همصدایی دیگر. ما بر تو خواهیم تاخت تاجهان بر تو بتازد.
تو از فقدان نور و آگاهی رنج می بری و من از به زانو در آوردن تو، نور خواهم ساخت.
هنوز زنده ام، هنوز عشق به همجنس در تار و پود هستی ام موج می زند، هنوز اشک های چشمانم و قطره های باران خوش بوسه ی همجنس ام طراوت می بخشد بهار وجودم را تا سردی بی عاطفه ی نادانی ات را به گرمای آگاهی تبدیل کند.
آه که چقدر فقدان آگاهی و نور در تو مشهود است اگر تو خالق آن فقدانی پر واضح که عمر کوتاهت زود به پایان خواهد رسید، این نویدی است که به جامعه ی دگرباشان می دهم. آه که چقدر دل شادم که می دانم بزودی زود، نور در سرزمینم خواهد بارید و ماکوان ها همانند گل های سرخ در جای جای آن خواهند رویید و در آن موسم خوش، آنگاه که باران می زند، آفتاب، آسمان را با رنگین کمان نقاشی می کند و ما از زندگی لذت خواهیم برد.
اگر جلادی، اگر غاصب سرزمین مادری مان هستی بار بی ثمرت را ببند که سیل نور در همه جای ایران رخنه خواهد کرد حتی درون بار بسته ی بی برت. آنگاه تو دیگر نیستی و جایگاه تاریک و سیاهت را که جز نومیدی و تباهی، و رنج و شکنجه با خود نداشت روشنایی و سپیدی، امید و زندگی، و شکوه و لذت در برخواهد گرفت. وه، که تا چه حد مسرورم.
Inscription à :
Publier les commentaires (Atom)
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire